شب میلاد دختر زهراست/ هر کجا بنگری شعف برپاست
خانه مصطفی شده گلشن/ دیده مرتضی شده روشن
مونس و یار مجتبی آمد/ حامی شاه کربلا آمد
سلام بر تویی که عقیلة العربی! تویی که عالمة غیر متعلمة هستی!
تویی که ذوالفقار علی هستی در میدان سخن!
تویی که چکیدهی پنج تنی! تویی که زینبی!
آری... تویی که زینبی. زینب! زِیْنِ اَبْ! زینت پدر!
از کودکی نام تو که به گوش میرسید ، اشکها در چشمها خودنمایی میکردند.
سلام بر تویی که عقیلة العربی! تویی که عالمة غیر متعلمة هستی!
تویی که ذوالفقار علی هستی در میدان سخن!
تویی که چکیدهی پنج تنی! تویی که زینبی!
آری... تویی که زینبی. زینب! زِیْنِ اَبْ! زینت پدر!
از کودکی نام تو که به گوش میرسید ، اشکها در چشمها خودنمایی میکردند.
نمیدانم چه سری است در نام تو که اینچنین با دلها بازی میکند .
نمیدانم چیست در نامت که وقتی زینب به گوش میرسد.
به همراهش نام حسین نیز جلوهگر میگردد.نمیدانم چه رابطهای میان شما برقرار بود که پناه غمهایت سینهی برادر میشد و برادر دم آخر با تو چنین میگوید که:
یا اُخْتاه! لاتَنْسانِی فی نافِلَة الَّیل!
آری گمان میکنم این راز هم همچون راز هنگام تولدت باید مجهول بماند ...آری خوانده ام که هنگام تولد چشمهایت را بسته بودی و از گونه های مبارک قطرات اشک سرازیر بود تا تورا به دست حسین علیه السلام دادند ...!!!! آنجا چشم گشودی و با لبخند زیبایی عشق و محبت خود را به برادر عرضه نمودی ...